نامه دزدیده شده

ارتباط امروز – در پاریس کمی بعد از تاریک شدن هوا در پاییز سال ۱۸۰۰ در کنار یک دوست قدیمی بنام آگوست دوپن در کتابخانه کوچکش مشغول صحبت بودیم که در اتاق کتابخانه ناگهان باز شد و آشنای قدیمی ما آقای جی….. رییس پلیس پاریس وارد شد. از دیدنش خوشحال شدیم. چند سالی بود که او را ندیده بودیم. آقای جی رو به ما گفت که آمده است تا با مشورت کند و نظر دوستم دوپن را در مورد یک کار اداری که برایش دردسر زیادی درست کرده، جویا شود.
او گفت: می خواهم در چند کلمه و خلاصه برایتان توضیح دهم اما قبل از توضیح دادن اجازه بدهید تا به شما بگویم که این موضوع بسیار محرمانه است و اگر معلوم شود که با کسی در این مورد صحبت کرده ام، ممکن است شغل و اعتبار خود را از دست بدهم.
به او گفتم ادامه بده
- خب؛ من اطلاعات محرمانه ای دریافت کرده ام مبنی بر اینکه نامه ای بسیار مهم از آپارتمان های سلطنتی دزدیده شده است. دزد وزیر د… است و شخصی که نامه از او دزدیده شده به شدت به آن نیاز دارد، اما نمی تواند این موضوع محرمانه را آشکار کند و از من خواسته تا به این مشکل رسیدگی کنم.
او ادامه داد اولین کاری که انجام داده ام بازرسی دقیق آپارتمان وزیر بوده است. البته مجبور بودیم این کار را مخفیانه و بدون اطلاع او انجام دهیم. نمی خواستیم وزیر بفهمد که ما به او مشکوک هستیم. خوشبختانه عادت روزانه وزیر خیلی به من کمک کرد. او اغلب شبها خانه نیست و چند خدمتکار دارد که در آپارتمان او نمی خوابند. همان طور که می دانید من کلیدهایی دارم که می توانم با آنها هر دری را در پاریس باز کنم. تا به حال بیش از سه ماه است که هر شب شخصا مشغول تفتیش آپارتمان او بوده ام. مساله آبرو و اعتبار من مطرح است علاوه بر اینکه برای حل این معمای بزرگ جایزه بزرگی نیز در نظر گرفته شده است. بنابراین تفتیش را متوقف نکردم تا اینکه کاملا مطمئن شدم که وزیر از من زیرک تر است. با اطمینان می گویم که هر گوشه ای از آپارتمان او را که احتمال پنهان شدن نامه در آن وجود داشت، با دقت وارسی کردم.
من رو به او گفتم: اگر وزیر نامه را در اختیار داشته باشد می تواند آن را جایی بیرون از آپارتمان پنهان کرده باشد، این طور نیست؟
رییس پلیس گفت: دوبار افراد خودم او را در خیابان متوقف کردند و وانمود کردند که دزد هستند و زیر نظر خودم او را به دقت تفتیش بدنی کردند.
دوباره از او پرسیدم: دقیقا برای تفتیش آپارتمان او چه کارهایی انجام داده اید؟
رییس پلیس پاسخ داد: من در این زمینه ها تجربه زیادی دارم. آپارتمان او را اتاق به اتاق وارسی کردم و برای تفتیش دقیق هر اتاق یک هفته وقت گذاشتم. ما همه اثاثیه اتاقها را کنار زدیم و بررسی کردیم. تمام کشوی میزها را باز کردیم و فکر می کنم می دانید که برای یک پلیس باتجربه ندیدن یک کشوی مخفی و یا در نظر نگرفتن احتمال آن غیر ممکن است. بعد زیر پارچه همه صندلی ها را باز کردیم و رویه همه میزها را برداشتیم و تفتیش کردیم.
من دوباره رو به او گفتم: این امکان ندارد که شما توانسته باشید رویه مبلها را بازکنید و به دقت مورد بررسی قرار دهید. وزیر متوجه می شد و این کار غیر ممکن است؟
او پاسخ داد که البته ما این کار را انجام ندادیم اما بهتر از آن عمل کردیم. هر تکه ای از مبلمان را زیر یک میکروسکوپ قوی وارسی کردیم اما هیچ اثر یا علامتی پیدا نکردیم که نشان دهد مبلمان دستکاری شده تا جایی برای پنهان کردن نامه ایجاد شود. بعد از اینکه اثاثیه را بررسی کردیم دوباره آپارتمان را با برنامه ای دیگر مورد تفتیش قرار دادیم. برنامه این بود که تمام فضای آپارتمان را به بخش هایی تقسیم کنیم و به هر بخش شماره ای دهیم تا هیچ بخشی از قلم نیفتد. در آخر هر اینچ مربع از آپارتمان را تفتیش کردیم.
- محوطه اطراف خانه را بررسی کردید؟
- بله اما مشکلی وجود داشت. محوطه با آجر فرش شده بود. اما ما تک تک آجرها و هم چنین چمن بین آجرها را نیز تفتیش کردیم اما هیچ نشانه ای از جابه جایی آجرها پیدا نکردیم.
- در میان نامه های وزیر چطور؟ و البته میان کتابهای داخل کتابخانه؟
- سعی کردیم تمام نامه ها را نگاه کنیم. تمام صفحات هر جلد از کتابخانه را نیز ورق زدیم و حتی جلد کتابها را نیز زیر میکروسکوپ به دقت وارسی کردیم.
- کف زمین؟ زیر فرش ها را چطور؟
- تمام فرش ها را بلند کردیم و کف زمین نیز به دقت وارسی شد.
- تابلوهای روی دیوار؟
- بله
- بام خانه را نیز تفتیش کردید؟
- بله
- باز می گویم این فرضیه که نامه داخل آپارتمان وزیر باشد، اشتباه است.
- شاید حق با شما باشد. حالا چه توصیه ای به من می کنید؟
دوپن که مدتها سکوت کرده بود رو به رییس پلیس گفت: به شما توصیه می کنم دوباره آپارتمان را با دقت تفتیش کنید.
- اما من مطمئنم که نامه داخل آپارتمان نیست.
- من توصیه بهتری برای شما ندارم. راستی شما جزییات ظاهری نامه را به خاطر دارید؟
- اوه بله. سپس دفترچه یادداشتی از جیبش بیرون آورد و شرح مفصلی از جزییات ظاهری نامه را با صدای بلند خواند. کمی بعد رییس پلیس ما را ترک کرد در حالی که او را آشفته تر از هر زمانی می دیدم.
حدود یکماه بعد او دوباره به دیدن ما آمد. ما در کتابخانه دوپن مشغول صحبت بودیم. به محض نشستن روی صندلی از او پرسیدم که موضوع نامه دزدیده شده به کجا رسید؟ گمان می کنم که بالاخره به این نتیجه رسیدید که وزیر باهوش تر از آن است که شما بتوانید او را دستگیر کنید.
- لعنتی. بله متاسفانه. دوباره آپارتمان او را همان طور که دوپن توصیه کرده بود تفتیش کردم اما نامه پیدا نشد.
دوپن پرسید: چقدر پول به عنوان پاداش پیشنهاد شده است؟
- خیلی زیاد. در واقع مبلغ جایزه این اواخر دو برابر هم شده است. اما اگر سه برابر هم بود من بیشتر از این نمی توانستم کاری برای پیدا کردن نامه انجام دهم. حاضرم از دسته چک شخصی خودم مبلغ ۵۰ هزار فرانک به هر کسی که نامه را برای من بیاورد، پرداخت کنم.
دوپن کشوی میزش را باز کرد و دفترچه یادداشتی بیرون آورد و رو به او گفت: می توانی چکی به همین مبلغ برایم بنویسی. وقتی چک را امضا کردی، نامه را بتو خواهم داد.
من و رییس پلیس از صحبت دوپن جا خوردیم. رییس پلیس لحظه ای مات و مبهوت ماند طوری که نمی توانست حرفی بزند. لحظه ای درنگ کرد و بعد از آن خودکاری برداشت و چکی به مبلغ ۵۰ هزار فرانک نوشت و به دوپن داد. دوپن چک را با دقت بررسی کرد و آن را داخل جیبش گذاشت. بعد از لحظه ای به سمت کشوی میزش رفت و نامه ای از آن بیرون آورد و به رییس پلیس داد. همان نامه دزدیده شده بود.
رییس پلیس با دستانی لرزان نامه را از او گرفت. با عجله نامه را برانداز کرد و سپس شتابزده از کتابخانه و خانه بیرون رفت. وقتی او از درب خانه خارج شد دوپن رو به من شروع به توضیح دادن کرد که چطور نامه را به دست آورده است.
او گفت: من وزیر د… را به خوبی می شناختم. او ریاضی دان و شاعر است و هم چنین مردی بسیار باهوش و جسور است. می دانستم چنین مردی با تمام اقدامات پلیس آشناست و خود را در برابر همه نقشه های آنها آماده خواهد کرد. غیبت های مکرر او از خانه در شبها از همان اول به نظرم فقط یک حقه بود. او می دانست که پلیس تمام گوشه و کنار آپارتمانش را تفتیش خواهد کرد بنابراین به آنها اجاز داد تا آزادانه کار خود را انجام دهند. در ذهن خود راه هایی را که او می توانسته برای پنهان کردن نامه برود را مرور کردم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که ممکن است او نامه را آشکارا جلوی چشم همه پلیس ها قرار داده تا هیچ کدام از آنها نامه را نبیند. با این نتیجه یک صبح دل انگیز عینک دودی بر چشم زدم و برای دیدن وزیر به آپارتمانش رفتم. به او گفتم چشمانم بسیار ضعیف است و مجبورم عینک دودی بزنم. با این حقه می توانستم گوشه به گوشه آپارتمان او را بدون اینکه متوجه حرکت چشمانم بشود، وارسی کنم. بالاخره متوجه جعبه کوچکی شدم که روی طاقچه شومینه قرار گرفته بود. در جعبه ۵ یا ۶ کارت ویزیت به همراه یک نامه بود. نامه کثیف و از وسط کمی پاره شده بود و در گوشه ای از صندوق قرار داشت. به محض دیدن نامه مطمئن شدم که همان نامه دزدیده شده است. اما با جزییاتی که رییس پلیس از ظاهر نامه گفته بود تفاوت داشت. آدرس روی پاکت متفاوت بود و دست خط روی پاکت نیز تغییر کرده بود. انگار نامه را با توجه به اندازه واژه ها که کوچک بودند یک زن نوشته بود. همه این موارد مرا مشکوک تر می کرد. تا جایی که توانستم نامه را با دقت بررسی کردم بدون اینکه وزیر متوجه من باشد. برای من واضح بود که نامه مثل دستکشی پشت و رو شده است. آدرس روی پاکت را تغییر دادند و کمی هم عوضش کردند. مدتی بعد از وزیر خداحافظی کردم اما عمدا جعبه سیگارم را روی میز او جا گذاشتم. صبح روز بعد دوباره به او زنگ زدم تا جعبه سیگارم را از او بگیرم. مشغول صحبت کردن بودیم که ناگهان صدای گلوله ای از خیابان بلند شد. د… (وزیر) به سمت پنجره دوید و چند دقیقه ای همان جا ماند و به خیابان نگاه می کرد. البته همه اینها بخشی از نقشه من بود. یکی از افراد خودم برای جلب توجه در خیابان شلیک کرده بود. در حالی که د… مشغول دیدن خیابان از پشت پنجره بود، به سمت طاقچه شومینه رفتم و نامه را برداشتم و آن را با یک کپی دقیق که در خانه آماده کرده بودم و با خود برده بودم، عوض کردم.
- اما چرا نامه را با یک کپی عوض کردید؟ چرا در همان ملاقات اول نامه را برنداشتید و از آنجا بیرون نیامدید؟
- د… مردی باهوش و خطرناک است. او مردهای زیادی برای محافظت از خود استخدام کرده است. اگر آن کار احمقانه ای که شما می گویید انجام می دادم احتمالا هرگز زنده از آنجا بیرون نمی آمدم و مردم خوب پاریس داستان مرا هرگز نمی شنیدند.
Reference: Reading Selection in English
By: Robert J. Dixson
انتهای پیام/ مترجم: فرهاد فخرایی